آنچه یونایتد را از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵در اروپا کمتوان کرده بود، نبودِ گرایشِ فکریِ غیربریتانیایی روی نیمکت و کم شدنِ روحِ لاتین در این تیم بود
سایت گل- یونایتدِ ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ تیمِ نسلِ چهارمِ فرگوسن و شاید بهترین تیمی بود که در دورانِ حضور او ساخته شد. نقشِ کارلوس کیروش در طراحی و برپاییِ این تیم کمتر از فرگوسن نبود. پس از بازگشتِ کیروش از رئال به یونایتد، فرگوسن دو فصلِ پیاپی قافیه را به چلسی و مورینیو باخت. درتابستان ۲۰۰۶ اما زمانِ تغییراتِ اساسی فرا رسید. فننیستلروی فروخته شد به رئالمادرید و ساها جای او را در ترکیبِ اصلی یونایتد گرفت. کریک خریداری شد تا در پست روی کین بازی کند. البته با استیلِ بازیِ کاملن متفاوت. رونالدو و فلچر و رونی هم به بلوغِ کافی برای قرار گرفتن در ترکیب اصلی رسیده بودند. کیروش، فرگوسن را متقاعد کرده بود که با سیستم ۳-۳-۴ یا ۱-۳-۲-۴ به خصوص در بازیهای اروپایی سرعت تیمی و بازدهیِ فنیِ یونایتد افزایش خواهد یافت. منچستر در این فصل جام قهرمانیِ لیگ برتر را ازچلسی پس گرفت و در اروپا در نیمهنهایی مغلوب میلان شد. در پایانِ فصل فرگوسن و کیروش به این نتیجه رسیدند که توانِ نیرویِ انسانیِ یونایتد از نظرِ کمی برای قهرمانی در انگلیس و اروپا کافی نیست. از این رو پس از چندسال، فرگوسن تابست انِشلوغی را از سر گذراند. نانی و اندرسون و تبس و هارگریوز به تیم اضافه شدند.یونایتد حدود ۸۰ میلیون یورو برای جذبِ این چهار بازیکن هزینه کرد.
از تیمِ انگلیسی تا تیمِ اروپایی
آنچه یونایتد را از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵در اروپا کمتوان کرده بود، نبودِ گرایشِ فکریِ غیربریتانیایی روی نیمکت و کم شدنِ روحِ لاتین در این تیم بود. یونایتد در این سالها یکسره بریتانیایی بود و فرگوسن دوباره به سیستم ۲-۴-۴ و اسکلتِ تیمیِ بریتانیایی گرایش پیدا کرده بود. از ۲۰۰۵ به بعد اماکارلوس کیروش از یک دستیار با اختیاراتِ سنتی تبدیل شد به مردی که نه نفر اول بود و نه نفرِ دوم؛ همچنان که خودِ فرگوسن گفته، کیروش در این سالها حتا بیشترین نقش را در تجهیزِ دوبارهی دپارتمانِ پزشکیِ منیونایتد داشت. فرگوسن در مصاحبهی خداحافظیِ خود با سرمربیگریِ یونایتد، چندبار به قدرتِ عالیِ دپارتمانِ پزشکیِ تیم اشاره کرد. کارلوس کیروش که با افزایشِ نقشاش روی نیمکتِ یونایتد، روحِ لاتینیِ یونایتد را تقویت کرده بود؛ خریدِ بازیکنانِ پرتغالی و بزریلی و آرژانتینیِ بیشتری را به فرگوسن پیشنهاد داد. در تیمِ ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ یونایتد، امید به زندگیِ شمالی،با شور و «فوتبالِ آزاد» لاتین ترکیب شده بود: هم روی نیمکت(بدنهی فکری) و هم درزمین(بدنهی اجرایی). میتوان این دوره را مدرنترین و کاملترین دورهی یونایتدِ فرگوسن در تمام ۲۷ سال سرمربیگریاش در این تیم توصیف کرد. چنانکه یکی ازروزنامهنگارانِ انگلیسی نوشت:«کیروش یونایتد را از یک تیم انگلیسی، دوباره بهتیمی اروپایی تبدیل کرد.»
عصرِ چندکارهها
آنچه کارلوس کیروش از ۲۰۰۶ به استیلِ بازی یونایتد ترزیق و فرگوسن در اجرای آن عالی عمل کرد؛ فوتبالی مدرن بود برپایهی استفاده از «بازیکنانِ میانِ خطوط» و سیستمهای شناور(سیستم در سیستم). در این دوره که اوجِ آن دو فصل۲۰۰۸-۲۰۰۷ و ۲۰۰۹-۲۰۰۸ بود؛ از رونالدو بازیکنی ساخته شد که هم مهاجم بود و هم هافبک و: در همان حال، نه هافبک بود، نه مهاجم. تبس و رونی هم همین کارکرد را دربلندمدت پیدا کردند. گیگز و پارک نیز کیفیتِ بازی در پستهای مختلف راداشتند. آنچنان که در تصویر میبینید؛ این بازیکنان در پستهای مختلفِ سیستمِ۱-۳-۲-۴ بازی میکردند. تغییرِ متناوبِ پست سه بازیکن از چهار بازیکنِ خط سوم وچهارم با هم(دو بال و مهاجمِ مرکزی) از دیگر شاخصههای بازی یونایتد در فاز حمله بود. در فازِ دفاع یونایتد همیشه سعی میکرد دستِ کم ۷ نفر و حداکثر ۱۰ نفر راداشته باشد. آنها در لیگ قهرمانان ۲۰۰۹-۲۰۰۸ در مراحل حذفی تا پیش از فینال، تنهادر دو بازی(مسابقهی رفت با پورتو و بازی برگشت با ارسنال) گل خوردند.
رونالدوی لیگ برتر، رونالدوی لیگقهرمانان
رونالدو نخستین بار در بازی با رم در مارچِ ۲۰۰۸ برای یونایتد در پست مهاجم مرکزی بازی کرد(در تصویرِ زیر میبینید)و در بازی رفت نیمهنهایی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ روبروی بارسلونا نیز همین نقش را داشت. در اینبازی تبس در پست ۱۰ پشت رونالدو بازی کرد، رونی سپرِ سمت راست بود و پارک سپر چپ.در فینال ۲۰۰۸برابرِ چلسی، رونی و تبس در سیستمِ پایهی ۲-۴-۴ دو مهاجمِ مرکزیبودند(هرچند هر دو در عمل، مهاجمِ سایه بودند) رونالدو در چپ بازی میکرد و هارگریوز هافبک راست بود. فرگوسن و کیروش چه در چینش، چه در سیستم و چه در اجرا؛ یک تیم باکاراییِ چندگانه را ساخته بودند که متاثر از تواناییهای چندگانهی نیروهای هجومیاش،حریفان را در انتخابِ استراتژی و تاکتیکِ دفاعی سردرگم میکرد و از سوی دیگر توانِ کنشیِ یونایتد را همیشه در حدِ مطلوب نگه میداشت. یونایتد با این رویکرد تیمی شده بود که از نظر کمی و کیفی میتوانست بهره وری ای بالاتر از یک تیمِ ۱۱ نفره ایجاد کند. دو مربیِ یونایتد پس از قهرمانی با خوششانسی در مسکو اما به این نتیجه رسیدند که روبروی تیمهای متوسط باید از کنارهها بیشترین فشار را بیاورند و در بازیهای حدفیِ لیگ قهرمانان، باید در کنارهها بیشتر دفاع کرد و از مرکز ضربهی نهایی را زد. از همین رو در فصل ۲۰۰۹-۲۰۰۸ رونالدو در لیگ برتر اغلب هافبک راست یاچپ بازی میکرد اما مهمترین گلهایش در لیگ قهرمانان به پورتو و آرسنال را درحالی زد که در پست ۹ یعنی مهاجمِ مرکزی بازی میکرد و رونی و پارک(گیگز) در چپ و راست بیشتر کارِ دفاعی انجام میدادند
استراتژیِ دوگانه در استفاده از رونالدو
فرگوسن و کیروش فهمیده بودند رونالدو وقتی در کنارهها بازی میکند؛ همانقدر که برای حریف خطرناک است، به دلیلِ دفاع نکردن در طولِ زمین و حمایت نکردن از مدافعِ کناریِ پشتِ سرش؛ برای یونایتد هم خطرساز میشود.تیمهای متوسطِ لیگ برتر(غیر ازچلسی و ارسنال و لیورپول) نمیتوانستند از این زاویه به یونایتد ضربه بزنند اما در اروپا هر تیمی در مرحلهی حذفی میتوانست این کار را انجام بدهد. همانجور که چلسی در فینال ۲۰۰۸ انجام داد(صحنهی گل چلسی را به یاد بیاورید. اسین دفاع راست چلسی با خیال اسوده به لمپارد پاس گل داد و رونالدو چندمتر دورتر از پشتِ سر نگاهش میکرد.)
توانایی و تنوعِ کیفیِ رونالدو ورونی و تبس و گیگز(در تابستان ۲۰۰۸ برباتوف به این جمع اضافه شد) چنان بالا بود که فرگوسن، هافبکهای مرکزیاش را بازیکنانی با خصلت سرویسدهنده و نه طراح انتخاب میکرد.درواقع طراحی در یکسوم دفاعی حریف و توسط تبس و رونالدو و رونی انجام میشد و نه از سوی فلچر و کریک و اندرسون.
همزمانی با بارسای گواردیولا
اگر بارسا در فصل ۲۰۰۹-۲۰۰۸ در آن فرمِ شگفتانگیز نبود؛ سیکلِ سه سالهی یونایتد از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ با دو قهرمانی دراروپا به پایان میرسید. این دوره اما دستاوردِ سه قهرمانی در لیگ برتر، یک بارفتح لیگ قهرمانان و یک نایب قهرمانی در اروپا، یک قهرمانی در جام اتحادیه و یک نایب قهرمانیِ اف.ای کاپ را برای فرگوسن و کیروش ثبت کرد. در تابستان ۲۰۰۹ هم رونالدو از تیم جدا شد، هم تبس و هم کارلوس کیروش. در همان تابستان بار دیگر تاثیرگذاریِ کیروش در یونایتد روشن شد؛ زمانی که فرگوسن برای خریدِ جانشینانِ تبس و رونالدو(دوبازیکنِ مدرنِ میانِ خطوط) رفت سراغِ اوون و والنسیا(دو بازیکنِ یککاره و متعلق به جریانِ اواخرِ دهه ۹۰). درواقع فرگوسن با این تغییرِ رویکرد، ظرفیتِ فنیِ تیماش را پایین آورد و دوباره به تیمی انگلیسی بازگشت. هرچند او با یک تیمِ متوسط در فصل۲۰۱۱-۲۰۱۰ باز قهرمانِ انگلیس شد و به فینال اروپا رسید اما عملکردِ یونایتد درفینال برابرِ بارسا به فرگوسن ثابت کرد که راهی نیست جز روی آوردنِ دوباره به بازیکنانِ میانِ خطوط. خریدِ کاگاوا و استفاده از کلورلی و ولبک در پستهای مختلف(با هدفِ پرورشِ آنان برای بازی در چندین پست) بازگشتِ فرگوسن به رویکردی بود که کیروش در یونایتد جا انداخته بود. یکی از دلایلِ پیشرفتِ تاکتیکیِ یونایتد در فصلِ اخیر بازگشت به همینِ رویکردِ مدرن بود. از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ فرگوسن و کیروش، یکی ازبهترین و تاکتیکیترین تیمهای تاریخ را در حافظهی فوتبال ثبت کردند که هنوز دنبالهی برخی نوآوریهای آن تیم، در فوتبالِ اروپا زنده و تاثیرگذار است؛ تیمی که اصل را بر ترکیبِ فوتبالِ شمال و جنوبِ اروپا و ترکیبِ پستها و شرحِ وظایف گذاشت و به ایدههای تازه رسید.